دادا احمد

نرگس ، محمد یوسف ، حسین، محمد جواد، حسنا و بهار

دادا احمد

نرگس ، محمد یوسف ، حسین، محمد جواد، حسنا و بهار

دادا احمد

خواهرزاده های من:
نرگس سادات........................... متولد: 6/88
محمدیوسف............................. متولد: 6/89
سید حسین(برادر نرگس).......... متولد: 10/91
محمدجواد(برادر محمدیوسف)... متولد: 4/92
حسنا(خواهر نرگس)
بهار (خواهر محمدیوسف)

تازه
پربیننده ترین مطالب
پیامبر می فرمود: من [در کودکی] گاهی سلام می شنیدم، یک کسی به من می گفت:السلام علیک یا محمد! نگاه می کردم،کسی را نمی دیدم.
گاهی با خودم فکر می کردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام می دهد، بعد فهمیدم فرشته الهی بوده که به من سلام می داده است...

/سیری در سیره نبوی.۲۴۰
  • دادا احمد
۲جفت بچه را شب میلادی می آوریم خانه مادربزرگ.
بچه ها بلند میخوانند: خونه ی مامان سیمین!
مامان سیمین اصلاح میکند: خونه ی بابایی جعفر!
بابایی جعفر میگوید:
خونه به مادره که خونه ست.
مامانی وسط بچه ها میخوابد. چراغها خاموش میشود.
تو به سقف چشم دوخته ای و صدای مامانی می آید، مثل یک الهام غیبی.
و مامانی از خاطرات کودکی میگوید.
خاطرات تکراری ای که، مثل آیات یک کتاب مقدس شنفتنی اند.
  • دادا احمد
وقتی بچه چشم بگذارد و تو قایم شده باشی، ده جا را می گردد. بعد از دیگران کمک میخواهد، آن ها هم میخواهند بازی خراب نشود، کمک چندانی نمیکنند، اما دلگرم نگهش می دارند.
تا اینکه ناامید میشود. راه میفتد و داد میزند: کجایی؟ بیا ! باشه من سوختم...
پیدا نمی کند. می نشیند. یادش می رود. مشغول تلویزیون می شود.
و تو هنوز قایمی.
و میخواهی قاعده دستم بیاید...
خدا!
  • دادا احمد
وقت نماز صبح، در آن گرگ و میش ، که همه نیمه خواب و نیمه بیدار به سمت نماز می روند،
خلسه ای هست.
پسرها و پدرها و مادرها و همسرها از کنار هم رد میشوند و نمیدانند سلام کنند، یا صبح به خیر بگویند، یا اصلأ چیزی نگویند.
هوس کرده ام یک نفر را که خیلی دوست دارم، همان وقتی که دارد از کنارم با سکوت رد میشود ، لمس کنم.
...خیلی آرام فقط لمسش کنم...
دخترم را مثلأ...
  • دادا احمد
این روزها بچه ها را راه میدهم.
می گذارم که از این سر روحم بریزند و تا آن سرش شلوغ و پلوغ کنند.
می گذارم بازتاب صداهایشان هنوز تویم بماند.
  • دادا احمد
مشاهدات میدانی نشون میده "دادا احمد" بیشترین محبوبیت رو از بین بقیه اعضاء خانواده داره.
اخبار دادا بیشترین طرفدار رو داره و همه بچه ها انتظار دادا رو میکشن.
مقبولیت الحمدلله تأمینه. مشکل حاد مشروعیت داریم...
  • دادا احمد
گاهی دوست دارم بچه ها همه چیز را به هم بریزند. آشپزخانه را، پشتی ها را، اسباب بازی ها را، مرا...
نمی ترسم از اینکه همه چیز را از نو بچینم. جای همه چیز معلوم است. هیچ چیزی هم برای مدت طولانی گمشده نمی ماند.
ناراحت نمی شوم روی دیوار نقاشی بکشند. یا توی کتابم.
گاهی اما نمی دانم چه می شوم. دیسیپلین بزرگ بودن برم می دارد.
آن موقع هاست که همه چی برای بچه ها ممنوع می شود.
یوسف می گوید: دادا، بازی!
می گویم: بازی؟!!
و با خودم غریبه تر می شوم...
  • دادا احمد
حقیقت، یک فرش در هم و پر نقش و نگار است.
برای دیدن تار و پودش باید آن را پشت و رو کرد.
  • دادا احمد
داشتم به عکس وبلاگ نگاه می کردم.
گفتم ببین، بچه ها به من معنا دادند... نه من به بچه ها.
  • دادا احمد
- بیا مثلأ به یه جایی حمله کنیم!
نرگس: باشه
- به آفریقا حمله کنیم؟
نرگس: نه! اونا فقیرن. خیلی "فقیر"...
اصلأ به همین خاطر به اونجا میگن "آفریقا"!
  • دادا احمد