سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۶ ق.ظ
گنجشکی
لیوان گل گلی آبی را پر از آب یخ می کنم، می دهم دست جواد و می گویم: اینم بده داداشی، باشه؟
سرش را با نی توی دهان تکان می دهد و می رود
دزدکی نگاه می کنم. محمدیوسف خودش را با تلویزیون مشغول کرده. آب که می رسد دستش می گوید: ببرش، من روزه م...
محمدجواد لیوان را می آورد و می گوید: لوزه است.
ساعت هنوز 5 هم نشده. نگرانم.
سرش را با نی توی دهان تکان می دهد و می رود
دزدکی نگاه می کنم. محمدیوسف خودش را با تلویزیون مشغول کرده. آب که می رسد دستش می گوید: ببرش، من روزه م...
محمدجواد لیوان را می آورد و می گوید: لوزه است.
ساعت هنوز 5 هم نشده. نگرانم.
- ۹۵/۰۳/۲۵