جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۳۷ ق.ظ
من منهای دادا احمد
حالا دقیقا 4 سال می گذرد. 4 سال از وقتی که اینستاگرام به گوشی ام نفوذ کرد و همه ی امیدهای ریزه ریزه ام را به سمت خودش مکید...
4 سال از وقتی می گذرد که متنهای جاودانه (یا جاودانه تر) را ترک کردم و رسیدم به پست هایی که عمرشان 24 ساعت بود. مثل روزنامه .
چار سال از وقتی میگذرد که داییِ بهتری بودم برای چار کوچولوی مهربان و حالا دیگر کمتر حوصله ی شش تایشان را دارم.
حالا می شود گفت از شلوغی های روزنامه ایِ مجازی خسته شده ام. نه کانال ها، نه اینستاگرام، نه دوستی های شوتکی شان به دردم نخورد.
دست و.رو شسته ام تا توی این آینه ی قدیمی دوباره خودم را ببینم...
می خواهم آبی بشوم. مثل آن سالهای دادا احمد...
4 سال از وقتی می گذرد که متنهای جاودانه (یا جاودانه تر) را ترک کردم و رسیدم به پست هایی که عمرشان 24 ساعت بود. مثل روزنامه .
چار سال از وقتی میگذرد که داییِ بهتری بودم برای چار کوچولوی مهربان و حالا دیگر کمتر حوصله ی شش تایشان را دارم.
حالا می شود گفت از شلوغی های روزنامه ایِ مجازی خسته شده ام. نه کانال ها، نه اینستاگرام، نه دوستی های شوتکی شان به دردم نخورد.
دست و.رو شسته ام تا توی این آینه ی قدیمی دوباره خودم را ببینم...
می خواهم آبی بشوم. مثل آن سالهای دادا احمد...
- ۹۹/۰۴/۲۷