دادا احمد

نرگس ، محمد یوسف ، حسین، محمد جواد، حسنا و بهار

دادا احمد

نرگس ، محمد یوسف ، حسین، محمد جواد، حسنا و بهار

دادا احمد

خواهرزاده های من:
نرگس سادات........................... متولد: 6/88
محمدیوسف............................. متولد: 6/89
سید حسین(برادر نرگس).......... متولد: 10/91
محمدجواد(برادر محمدیوسف)... متولد: 4/92
حسنا(خواهر نرگس)
بهار (خواهر محمدیوسف)

تازه
پربیننده ترین مطالب
يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۷ ب.ظ

گفتگوی چهار کودک

1-دستاتو نشوری مریض میشی
2-بعد باید آمپول بزنی
3-من تا حالا آمپول زده م
2-منم زده م
1-منم زده م. ولی نترسیدما
3-من یه کم ترسیدم
2-میدونستی؟یوسف یه بار لواشک خورده بعد زیاد چرخیده، بردن بستریش کردن
3-إإإإ!!
2-بستنی نه ها! بستری!
1-یعنی شب تو درمانگاه خوابیدم
2-بعد هی آمپول می زده. هی آمپول می زده...

4-آقا! آقا! من بستنیمو له کردم زیر کفشم!
  • دادا احمد

نظرات  (۹)

سلام

عاشق شماره چهار شدم :)

آخی!!

سلام . وبلاگ بی نظیریه . دست مریزاد .

راستی شماره 4 کی بود ؟

پاسخ:
گفتگو بین نرگس,محمدیوسف,امیرعلی(پسر دایی من)، و آسیدعلی(پسرعموی نرگس) رخ داده است
  • قاصدک بارون
  • :)
    بستنی نه هااا بستری.....خیلی خندیدم:)
  • فاطمه فاطمی
  • و احتمالا هیچکدام از این جمع، دیگر این دو کار خوردن لواشک و چرخیدن را همزمان امتحان نمیکنند؛
          این قدر که این جمله "هی آمپول میزده. هی آمپول میزده" عبرت انگیز و البته دردناک بود.
  • خارج ازچارچوب
  • خیلی خوب بود!
  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • خدا همشونو جمیعاً حفظ کنه.
    اون‌جا که شمارۀ 2 می‌گه چرخیده منظورش چیه آخه؟ من با درک ِ این‌جاش مشکل دارم، یه‌دوره برای من بی‌تجربه‌ها بگذارید.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی