و تو او را می چرخانی و می چلانی و گازمیگیری و او می خندد.
با درجه ی اعتمادی که تصورش برای ما ناممکن است.
برای ما، از بین بردن بچه ها مثل آب خوردن است...
اما آنها به یک حقیقت اعتماد دارند.
اعتمادی مثل توکل...
- ۱۱ نظر
- ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۵۲
هنوز هم معتقدم عمیق ترین دوستیها ، نه در دبیرستان ایجاد می شود و نه بعدش
اولین سالهایی که کم کم احساس بزرگی می کنی سالهای راهنمایی است.
راهنمایی که باشی، تازه به آدمها جدی نگاه می کنی
اولین حرفهای جدی ات را با دوستانت می زنی
راجع به آینده ات اولین فکر ها را میکنی
"با من بمان"
یک فیلم متوسط است.
اما هنوز برای یادآوری فضای راهنمایی، بهتر از آن پیدا نکرده ام.
شما هم پیشنهاداتتان را بدهید
در روایاتمان کودکان عجیبی می بینیم
کودکانی از اهل بیت امام حسین(ع) که پدرشان را به ولایت می شناسند و اطاعت می کنند و شهید می شوند
کودکانی از اهل بیت امام صادق(ع) که در روضه امام حسین(ع) از هوش می روند.
کودکی از اهل بیت امام رضا(ع) که به امامت می رسد...
بچه های ما هم به تقلید، نماز می خوانند. از ترس، دست به گاز نمی زنند.
خوب هم هست.
اما ثابت شده است که بچه ها ارزش الهی یا حتی ارزش اخلاقی را نمی فهمند. پس طاعتشان برایشان قرب آور نیست.
اما انگار آن کودکان، می فهمند. انگار متقرب می شوند...
آنها استثنا بوده اند ؟ یا ما خیلی بد هستیم...؟
یک درد کوچک را می توان نقل صد مجلس کرد و هزار قربان صدقه شنفت
آدم مریض نیست که یک بار برای همیشه برود پیش دکتر و تمام!
باید از همه ی ظرفیت تبلیغی دردت استفاده کنی
اگر دردهایی برای نقل کردن نداشته باشی، چه کسی لی لی به لا لایت بگذارد؟