جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۳۸ ب.ظ
قلمرو اجابت
نشستم روبروی گنبد.
گفتم بچه ها، برای قایم باشک محدوده ی بازی مشخص کنید.
محدوده، شد کل حجره های این طرف صحن طلا.
گفتم خانوم! انگار کن بچه های منند.
بچه ها هی مخفی می شدند و پیدا می شدند.
گفتم خانوم! از پسشان بر می آیم. ۴تا هم باشند می توانم.
بچه ها توی صحن گم می شدند و توی دعاهایم پیدایشان می شد.
حجره های این طرف صحن طلا، قلمرو اجابتم شده بود.
گفتم بچه ها، برای قایم باشک محدوده ی بازی مشخص کنید.
محدوده، شد کل حجره های این طرف صحن طلا.
گفتم خانوم! انگار کن بچه های منند.
بچه ها هی مخفی می شدند و پیدا می شدند.
گفتم خانوم! از پسشان بر می آیم. ۴تا هم باشند می توانم.
بچه ها توی صحن گم می شدند و توی دعاهایم پیدایشان می شد.
حجره های این طرف صحن طلا، قلمرو اجابتم شده بود.
- ۹۴/۱۰/۱۸
و بیشتر ...